جدول جو
جدول جو

معنی زن بوردن - جستجوی لغت در جدول جو

زن بوردن
زن گرفتن، همسر گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ظن بردن
تصویر ظن بردن
گمان بردن، گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ مَ دَ)
دغا خوردن. (غیاث). فریب خوردن
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ)
وزن آردن. وزن داشتن. سنگینی داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد. (فرهنگ فارسی معین از کلیله و دمنه چ مینوی ص 53).
چه وزن آورد جای انبان باد
که میزان عدل است و دیوان داد.
سعدی.
نیاز من چه وزن آرد بدین ساز
که خورشید غنی شد کیسه پرداز.
حافظ (دیوان چ قزوینی - غنی ص 355).
، اعتبار و قدر داشتن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بِ خوا / خا کَ دَ)
در بیت زیر، ظاهراً بمعنی پریشان کردن کاری و گسیختن شیرازۀ آن و یا پاداش نیکی کار کسی را از میان بردن آمده است:
از یاری تو بریدم ای یار
بردی زه کار من زهی کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ دَ گَ وَ دَ)
گمان کردن:
ظن نبردم همی که چون مرغان
مر مرا جای در هوا باشد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از وزن آوردن
تصویر وزن آوردن
سنگینی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظن بردن
تصویر ظن بردن
گمان کردن پنداشتن، گمانیدن رویزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زن کردن
تصویر زن کردن
ازدواج کردن همسر گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فن خوردن
تصویر فن خوردن
فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزن آوردن
تصویر وزن آوردن
((~. وَ دَ))
فربه شدن، ارزش داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زن کردن
تصویر زن کردن
((زَ. کَ دَ))
ازدواج کردن
فرهنگ فارسی معین
کنار رفتن، کنار کشیدن، به مقصود رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هجوم بردن، تاختن، با شتاب پا در راه گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
دراز کشیدن، استراحت کردن، افتاده ساختمان یا دیوار یا
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
فهمیدن، درک کردن، دزدیدن، قاپیدن، نجات دادن کسی از مهلکه.، هدر رفتن، چرخانیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رفتن آب و مایعات دیگر در اثر جوشیدن، جوشش چشمه، پرجوش
فرهنگ گویش مازندرانی
روانه کردن و راهی نمودن، راندن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیفته کردن، دلبری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مأنوس کردن گوساله با مادرش، دست بردن، کورتاژ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به خواب رفتن، خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تعقیب، پی گرد، دریافتن، ادراک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاغر شدن، ضعیف گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا پیش گذاشتن، جلو رفتن، پیش روی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فهمیدن باخبر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
محوطه یا زمینی را دیوار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک شدن، به یاری کسی رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی